10 درس زندگی که از بتمن های نولان یاد گرفتیم

به گزارش وبلاگ فیسبوکی ها، بتمن های نولان علاوه بر تصاویر خیره کننده و داستان های گیرا، چند درس زندگی مهم برای تماشاگرانش داشت که قرار است با هم مرورشان کنیم.

10 درس زندگی که از بتمن های نولان یاد گرفتیم

15 سال از زمانی که کریستوفر نولان اولین فیلم سه گانه تماشایی شوالیه تاریکی را ساخت و نامی عظیم و مهم در صنعت سینما شد، می گذرد. نولان با ساخت این سه فیلم نه تنها بتمن و ژانر ابرقهرمانی را احیا کرد، بلکه تعدادی از بهترین تجربه های سینمایی را برای مخاطبان سراسر دنیا به ارمغان آورد.

کریستوفر نولان بالاترین مهارت های کارگردانیش را در این سه فیلم به کار گرفت و جمعی از عظیمترین ستاره های سینما را جلو دوربین برد؛ از کریستین بیل و مایکل کین گرفته تا هیث لجر عظیم و فقید. اما در کنار تمام ویژگی های مثبت و دلچسب این سه گانه و ساختار داستانی خیلی خوبش، مولفه های دیگری هم وجود دارد که باعث شده در طول این سال ها هواداران زیادی داشته باشد و سینمادوستان از دیدن چندین باره آن لذت ببرند؛ و آن هم چیزی نیست جز نکات و حرف هایی که فیلم به مخاطبانش می گوید.

  • 15 فیلم برتر کریستین بیل؛ از شوالیه تاریکی تا روانی آمریکایی

بتمن های نولان پیغام های مهم و تأثیرگذاری به نسل های مختلف منتقل کرد که هرکدام می تواند دیدگاه جدیدی به ما بدهد. دیدگاهی نو برای زندگی و تصمیم هایی که در آینده می گیریم. در ادامه 10 درس زندگی را که از سه گانه شوالیه تاریکی یاد گرفتیم مرور می کنیم.

10. جنون و دیوانگی در یک قدمی همه ماست

نولان با دومین فیلم بتمنش یعنی شوالیه تاریکی تاریخ ساز شد و بهترین فیلم این سه گانه را رقم زد که به گواه همه جایگاهی رفیع در میان آثار ابرقهرمانی و به طور کل در سینما دارد. تماشاگران در فیلم اول با بروس وین و سفر پرماجرایش در تبدیل شدن به بتمن و قهرمان گاتهام آشنا شده بودند و برای همین تمرکز فیلم دوم روی معروف ترین و عظیم ترین دشمن بتمن یعنی جوکر بود. شخصیتی پیچیده و مرگبار با بازی درخشان و خیره نماینده هیث لجر، شخصیتی که تمام هدفش هرج و مرج و به آتش کشیدن دنیا بود.

جوکر تمام کوششش را می نماید برای اینکه جامعه را تا مرز فروپاشی بکشاند و مردم متمدن را به جان هم بیندازد، چرا که به قول خودش جنون مثل گرانش زمینه، فقط کافیه یه هُل کوچیک بدی تا همه به قعر دیوانگی سقوط کنن.

جوکر انتها و بعد از پیچ و خم های فراوان پیروز می گردد این ادعایش را ثابت کند؛ کل شهر را به هرج و مرج و آشوب می کشاند و در انتها کاری می نماید تا هاروی دنت به قعر جنون و دیوانگی سقوط کند. هاروی دنت، این شوالیه سفید گاتهام و تنها امید بروس وین برای نجات شهرش، عملا به هیولایی بی رحم تبدیل می گردد که حتی از کشتن یک پسربچه بی گناه ابایی ندارد.

جوکر برنده جدال حماسی و نفس گیر بتمن و جوکر می گردد و بتمن برای نجات مردم گاتهام راهی جز دروغ نمی بیند. با یاری جیم گوردون تصویری جعلی و دروغین از هاروی دنت می سازند و او را در دید عموم به عنوان قهرمان معرفی می نمایند. دروغی عظیم و دردناک که درستی حرف های جوکر را بیش از پیش ثابت می نماید.

9. شانس و زندگی دست خودمان است

هاروی دنت دادستان عدالت طلب گاتهام و یکی از معدود نقاط روشن این شهر تاریک و پرفساد بود. مردی قابل احترام، جذاب و به شدت مهربان که به ما ثابت می کرد حتی در تاریک ترین جاها نیز آدم های خوب پیدا می شوند.

ولی چیزی که باعث شد هاروی دنت فردی چنان پیروز باشد و یکی یکی موانعش را کنار بزند و جلو برود، دیدگاهش به زندگی و فرصت های پیش رو بود. هاروی دنت تصویر روشن و دقیقی از خواسته هایش داشت و برای رسیدن به آن ها از چیزی نمی گذشت، همان طور که همواره به ریچل می گفت: من خودم شانس و موقعیت هام رو تو زندگی درست می کنم.

جاه طلبی و انگیزه برای جلو رفتن، نکته هایی کلیدی و مهم در دنیا امروز هستند که بدون داشتن آن ها ممکن نیست به جایی برسیم، و هاروی دنت با سکه معروفش که هردو طرفش شیر بود، به ما نشان داد که شکست و نرسیدن برای او بی معنی است و تا رسیدن به اهدافش کوتاه نمی آید. این به تماشاگران انگیزه می داد تا دنبال چیزی که دلشان می خواهد بروند و صرف نظر از شرایط و سختی ها، برای رسیدن به خواسته هایشان تمام کوشش خود را بنمایند.

8. آدم ها سفید و سیاه نیستند

فیلم های ابرقهرمانی معمول دو تیپ شخصیت دارند. یکی که قهرمان است، کسی که از همه چیز زندگیش می گذرد تا از آدم های در خطر محافظت کند، و دیگری ضدقهرمان، که تمام کوششش را می نماید تا دنیای دور و برش را به نابودی بکشاند. اما کریستوفر نولان این پیش فرض کلیشه ای فیلم های ابرقهرمانی هالیوود را شکست و همه شخصیت هایش را جوری تصویر کرد که خاکستری و چندبعدی باشند، نه صرفا بد و نه صرفا خوب.

در یکی از صحنه های انتهای فیلم، جوکر دو کشتی را مورد آزمایش قرار می دهد. در یک کشتی زندانی های گاتهام نشسته اند و در کشتی دیگر مردم عادی و ظاهرا بی گناه و قرار است سرنشین های هر کشتی تصمیم بگیرند که کشتی مقابل را منفجر نمایند یا خودشان منفجر شوند. احتمالا قضاوت اولیه همه این است که زندانی ها مستحق نجات نیستند و مردم عادی سزاوار زنده ماندن هستند. ولی غافلگیری اینجاست که یکی از زندانی ها رفتاری انسانی از خودش نشان می دهد و با تصمیمی درست و به جا، فرصت رستگاری را برای خودش می خرد.

شخصیت دیگری که چندلایه ای بودن آدم ها را نشان می دهد، هاروی دنت است. دنت عملا بعد از سوختن نصف صورتش، به دو چهره بدل می گردد و در پی مرگ ریچل چنان خودش را می بازد که به سوی منفی و تاریک درونش فرصت احیا می دهد. به قول خودش یا مثل یه قهرمان می میریم، یا انقدر زنده می مونیم تا خودمون تبدیل به ضدقهرمان بشیم.

آدم های خوب، صد در صد خوب و مثبت نیستند و هر آن امکان لغزش و سقوط به قعر تاریکی دارند، و آدم های بد و منفی هم فرصت رستگاری و بازگشت به روشنایی.

7. گاهی وقت ها لازم است حقیقت پنهان بماند

اگر کل سه گانه شوالیه تاریکی و داستانش را در نظر بگیرید، می بینید که ساختار داستان برای تکامل شخصیت بروس وین و سفر این قهرمان طراحی شده. در بتمن شروع می نماید او به سفری دور و دراز می رود تا خودش را پیدا کند و در نهایت تبدیل به قهرمان شنل پوش گاتهام گردد. در انتها فیلم دوم، شخصیتش پخته تر می گردد و هدف واقعی بتمن را درک می نماید، اینکه قرار نیست شوالیه ای محبوب یا قهرمانی مردمی و معروف باشد، بلکه قهرمانی است در سایه ها، شوالیه ای محافظ و خاموش که با تلخی ها و تاریکی های برآمده از دل گاتهام مشاخصه می نماید.

بعد از اینکه بتمن جوکر را متوقف می نماید و هاروی دنت هم کشته می گردد، بروس و جیم گوردون متوجه می شوند که گاهی وقت ها باید به همه دروغ گفت تا در مقابل واقعیت هولناک و تلخ محافظت شوند، و گاهی وقت ها این تصمیم سخت و طاقت فرسا لازم است. البته که تاوان این دروغ را در قسمت سوم می دهند، ولی شوالیه تاریکی با تصمیمی تکان دهنده و تأثیرگذار به انتها می رسید که تماشاگرانش را حسابی شوکه می کرد و به فکر فرو می برد.

6. باید به ترس های خود غلبه کنیم

خیلی از شخصیت هایی که در این سه گانه می بینیم شجاع و دلیر و نترس هستند. از جیم گوردون و هاروی دنت گرفته تا بروس وین و لوشس فاکس، همگی با جرم و جنایت مشاخصه می نمایند و جلو نیروهای پلید می ایستند و از همه مهم تر، بر ترس و وحشت خود غلبه می نمایند. مثال شاخص این قضیه بروس وین است که یاد گرفت با ترسش از خفاش ها رو به رو گردد و با مرگ تراژیک پدر و مادرش که در بچگی شاهدش بود، کنار بیاید.

بروس وین از ترس و وحشتی که درونش رخنه نموده بود به نفع خودش استفاده کرد و شخصیت بتمن را به خودش گرفت تا جان انسان ها را نجات دهد و جلو جنایتکاران شهرش را بگیرد. او حتی ترسش از خفاش ها را به کار گرفت و لباسی شبیه خفاش طراحی کرد تا آدم های بد و جنایتکارانی که به مردم ظلم می کردند از او بترسند. ترس و وحشت بروس وین هم به او قدرت ذهنی داد و هم اراده ای پولادین به او بخشید تا هدف عظیمش را پیگیری کند.

5. تسلیم نشویم

در سومین و آخرین فیلم این سه گانه، بروس وین که حالا قهرمانی در سایه است، با ضدقهرمانی تازه و نیرومند به نام بین رو در رو می گردد. بین با بازی تام هاردی تعلیم دیده لیگ سایه ها بود و قدرتی داشت مافوق تصور و از نظر فیزیکی بتمن را حسابی به چالش کشید. در اولین مشاخصه تن به تن، بین با بی رحمی تمام بتمن را شکست داد و کمرش را شکست.

بروس وین، حالا با بدن و ذهنی باخته در زندانی مرگ بار می افتد که به نظر هیچ راه فراری از آن نیست. ولی بروس ناامید نمی گردد و قدم به قدم قدرتش را بازمی گرداند. از قلب تاریکی و افسردگی برمی خیزد و نیرویی دوباره می گیرد، تا شهرش را از چنگال بین نجات دهد. شوالیه تاریکی به معنای واقعی کلمه برمی خیزد و در جدالی دوباره با بین، او را شکست می دهد.

بروس از همان بچگی هایش یاد گرفت که هربار باخت و زمین افتاد، برخیزد و ادامه دهد. صدای پدرش که می گفت: ما چرا شکست می خوریم و زمین می افتیم بروس؟ واسه اینکه یاد بگیریم دوباره بلند شیم و ادامه بدیم. همواره در سرش می چرخد و به او انگیزه می دهد.

4. عمل مهم تر از حرف است

بروس وین برای اینکه هویتش لو نرود و مردم نفهمند او در واقع بتمن است، در مناظر عمومی شبیه یک پسر پولدار و بی عار ظاهر می گردد که تمام وقتش را صرف خوش گذرانی و دختربازی می نماید. در یکی از صحنه های بتمن شروع می نماید، او در راستای همین حفظ ظاهر با دو سوپرمدل جذاب وقت می گذراند و در یک رستوران توجه همه را به خودش جلب می نماید. همه چیز خوب و طبق برنامه پیش می رود تا اینکه ریچل، دوست دوران بچگی بروس، سر می رسد و با دیدن شرایط او متأسف می گردد. در همین صحنه یکی از دیالوگ ها و نقل قول های معروف فیلم را می شنویم.

ریچل به بروس می گوید: این اعمال و رفتارته که شخصیتت رو به بقیه نشون میده بروس، نه اینکه درونت چه کسی هستی. حرفی که در فینال فیلم، بروس حالا در قامت بتمن به ریچل می گوید و هویتش را پیش او افشا می نماید. این جمله به مخاطبان فیلم گوش زد می نماید که عمل و رفتار مهم تر از حرف و شعار است و شخصیت همه ما با اعمالمان تعیین می گردد.

3. شکست مقدمه پیروزی است

یکی از جذاب ترین و بهترین بخش های سه گانه نولان، بازیگران مکمل درجه یک و بی نظیرش است که در صدر آن ها، استاد مایکل کین قرار گرفته است. آلفرد خدمتکار باوفای خانواده وین است، ولی خدمتکار واژه کوچکی برای توصیف این مرد عظیم به حساب می آید. آلفرد جای پدر را برای بروس وین یتیم پر نموده، پدری دلسوز، مهربان، باملاحظه و حواس جمع که درس های حیاتی و مهمی به او می دهد.

یکی از مضمون های ثابت بتمن های نولان، مواجهه با شکست است.در مقاطع مختلف به این موضوع رجوع می گردد. از بچگی های بروس که در چاهی فرو می افتد و خفاش ها او را به وحشت می اندازند، تا وقتی که راس الغول (لیام نیسون) قصر وین را ویران می نمایند و بروس در آستانه ناامیدی و قبول شکست است، و در نهایت هم وقتی با بین رو در رو می گردد.

حالا که آلفرد جای خالی پدر را برای بروس پر نموده، همان توصیه معروف را از زبان او می شنویم. اینکه بعد از هر شکست، یاد می گیریم چطور بلند شویم و ادامه دهیم. شنیدن این جمله ها از زبان مایکل کین تأثیری روی مخاطب می گذارد که فراموش شدنی نیست.

2. همه نقاب به صورت می زنند تا واقعیت خودشان را پنهان نمایند

بتمن یکی از مشهورترین و محبوب ترین ابرقهرمان های تمام دوران است و تعجبی ندارد لباس مخصوصش هم یکی از مطرح ترین و جذاب ترین لباس ها در میان تمام ابرقهرمان ها باشد. یکی از بخش های اساسی این لباس، نقاب بتمن است که هم هویت او را پنهان نگه می دارد تا نزدیکانش آسیب نبینند، هم تبدیل به نمادی از امید برای مردم گاتهام شده.

ولی این قضیه نقاب و ماسک، بُعد و لایه دیگری هم دارد. همه ما نقاب می زنیم تا واقعیت خودمان را از بقیه پنهان کنیم، و فقط وقتی آن را کنار می زنیم و خود واقعیمان را نشان می دهیم که به طرف مقابل کاملا اعتماد داشته باشیم. تنها کسانی که دوستشان داریم و بیشترین اعتماد را نسبت به آن ها حس می کنیم، از چهره واقعی ما باخبر هستند.

1. از دوست های خود یاری بگیریم و تنهایی کار نکنیم

معروف است که بتمن به تنهایی کار می نماید و یک تنه با جرم و جنایت می جنگد، ولی همان طور که نولان به ما نشان داد، نقش متحدان او و دوست هایش در پیروزیت او کلیدی است و اگر مردان عظیمی مثل جیم گوردون و فاکس و آلفرد کنارش نبودند، نمی توانست مردم را نجات دهد. برای مثال در بتمن شروع می نماید آلفرد دو بار جان بروس را نجات می دهد. یکبار وقتی اسکرکرو با گاز توهم زا به او حمله می نماید، و بار دیگر وقتی که راس الغول و نیروهایش قصر وین را آتش می زنند.

  • 10 فیلم اکشن که هواداران شوالیه تاریکی باید ببینند

در شوالیه تاریکی برمی خیزد، اگر یاری و هوش لوشس فاکس نبود بتمن پیروز نمی شد جوکر را پیدا کند و در قسمت آخر نیز بدون یاری سلینا کایل / کت وومن بروس نمی توانست بین را شکست دهد. پس کار گروهی همواره بهتر از فردی جواب می دهد و بد نیست هرازگاهی به آدم های مورد اعتمادمان تکیه کنیم.

منبع: CBR

منبع: دیجیکالا مگ

به "10 درس زندگی که از بتمن های نولان یاد گرفتیم" امتیاز دهید

1 کاربر به "10 درس زندگی که از بتمن های نولان یاد گرفتیم" امتیاز داده است | 5 از 5
امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "10 درس زندگی که از بتمن های نولان یاد گرفتیم"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید