پاچینکو؛ یک سریال کره ای متفاوت
به گزارش وبلاگ فیسبوکی ها، اونا زمین هامون رو گرفتن؛ برنجمون رو دزدیدن؛ سیب زمینی هامون رو؛ ماهی هامون رو. دلم میخواد یه سنگ بگیرم تو دستم و باهاش سر یکی از سربازاشون رو خرد کنم؛ دلم میخواد دستای یخ زده م رو با خونش گرم کنم تا مطمئن بشم که یه سوسک کمتر داره تو سرزمینمون وول میخوره؛ واقعا دلم میخواد این کارو بکنم.
به گزارش وبلاگ فیسبوکی ها؛ این ها حرف هایی است که در یکی از سکانس های سریال، یک ماهیگیر خشمگین در دورهمی شبانه پیش دوستانش به زبان می آورد. دوستانش از حرفای او ترسیده اند، چون این جور حرف ها می تواند سر آدم را به باد بدهد. این ماجرا در کرۀ جنوبی و در سال 1915 اتفاق می افتد، اما نیروی درام و عمق دیالوگ ها آنقدر زیاد است که هر سرزمین دیگری را هم که در هر زمان دیگری تحت سلطۀ یک نیروی اشغال گر درآمده باشد به یاد بیننده می آورد.
وقتی رمان پرفروش مین جین لی با عنوان پاچینکو در سال 2017 منتشر شد، منتقدان آن را به عنوان داستانی حماسی ستایش کردند که دوره ای طولانی از تاریخ معاصر آسیای شرقی را در جهت داستان مجذوب نماینده خودش به تصویر می کشد. داستان این رمان از دوران اشغال کره به وسیله ژاپن شروع می گردد، جنگ جهانی دوم و جنگ کره را در برمی گیرد و دوران رونق و شکوه اقتصادی ژاپن را نیز به تصویر می کشد؛ و همۀ این ها به وسیله روایت سرگذشت یک خانوادۀ کره ای به مخاطب ارائه می گردد.
این رمان سرگذشت کره ای هایی را روایت می نماید که به خاطر استعمار ژاپن مجبور شدند سرزمین خودشان را ترک نمایند و به عنوان شهروندانی درجه دوم در ژاپن سرگردان شوند.
سریال پاچینکو اقتباسی از این رمان است. در این سریال شما آن تصویری از کره را می بینید که هرگز در اسکوئید گیم یا موسیقی کی پاپ ندیده اید. این سریال مضامینی سیاسی، اقتصادی و عاطفی دارد و گستردگی و عظمت آن واقعا کم نظیر است؛ عظمتی که با موسیقی عمیق و مبهوت نمایندۀ نیکو میولی تکمیل شده است. سراسر سریال پر از صحنه های عاطفی و گاه گریه آور است و دیالوگ ها اغلب درخشان و تاثیرگذار نوشته شده اند.
داستان پاچینکو در چند قارّه و کشور مختلف و در چندین دورۀ زمانی متفاوت اتفاق می افتد؛ از یک روستای ساده و دورافتادۀ ماهیگیری در سال 1915 گرفته تا شرکت های بزرگ اقتصادی و تجاری نیویورک و توکیو در سال 1989. و همۀ این صحنه های شهری و روستایی به شکلی دقیق، باورپذیر و فوق العاده به تصویر کشیده شده اند.
در صحنه های مربوط به گذشته، خشونت و حقارتی که در زمان اشغال کره به وسیله ژاپن بر مردم کره تحمیل می شد به نحوی احساس برانگیز به بیننده منتقل می گردد. یکی از شخصیت های اصلی داستان زنی به نام سانجا است که ما از دوران کودکی تا کهنسالی او را به صورتی پراکنده و به وسیله فلاش بک های پی در پی در سریال می بینیم. این رفت و برگشت دائمی بین گذشته و حال علاوه بر اینکه ریتم و جاذبۀ سریال را حفظ می نماید، احساسی از وجود یک نفرین ابدی در این خانواده را به ما می دهد؛ در اولین سکانس فیلم، مادر سانجا به یک شمن محلی می گوید: انگار در خون من نفرینی هست.
داستان سانجا در سه خط زمانی کودکی، جوانی و پیری روایت می گردد. رابطۀ سانجا با پدرش مهمترین عنصر در داستان کودکی اوست و رابطۀ مخفیانه اش با یک جوان ثروتمند و خوش قیافه هم مهم ترین قصۀ دورۀ جوانی اوست؛ رابطه ای که سرنوشت سانجا را شکل خواهد داد.
دیگر شخصیت مهم سریال نوۀ کره ای-ژاپنی سانجا به نام سولومون است که برای یک شرکت تجاری در آمریکا کار می نماید و وظیفه اش جور کردن قرارداد های خرید املاک است. حالا او برای دیدار با خانواده اش به اوزاکا آمده است. آیا او هم این نفرین خانوادگی را به همراه دارد؟ حال و هوای حاکم بر سریال و غم چشم های مادربزرگ ظاهرا همین را به ما القا می نماید.
در نهایت اگر اشکالی بگردد به سریال گرفت این است که خطوط داستانی خیلی زیادی در آن وجود دارد که گاهی بیننده را سردرگم می نماید. مثلا ما دوست داریم از رمز و راز ماجرای خواهر گمشدۀ سولومون سر در بیاوریم، درحالیکه فعلا (تا قسمت سوم) چیزی جز اشارات پراکنده به این موضوع ندیده ایم.
- بازیگران: یون یاجونگ (Youn Yuh-jung)، لی مین-هو (Lee Min-Ho)، مین ها کیم (Minha Kim)، جین ها (Jin Ha) و دیگران
- امتیاز: 8.6/10
منبع: theguardian.com
منبع: فرارو